دیالوگ های منفرد

شعله آذر
shole.azar@gmail.com

ديالوگهای منفرد


- (( اون روزنامه رو چرا خريدی؟ اين مجله اَم که بدرد نمي‌خوره. اين كتابي كه خريدي مزخرفه. بيخود بالاي اين چيزا پول نده. اين نوارو خريدی چيكار؟ اون يكي باز بد نيس.))
- (( ... ))

_ (( امروز اضافه كاري نموندم واسه خاطر تو. خيلي وقته جايي نرفتي. آماده شو بريم سينما. ))
_ (( ... ))
_ (( اين مانتو رو نپوش. اين روسري بهت نمي‌آد. ديگه داري عصبانيم مي‌كني، آخه واسه كي داری آرايش مي‌كني؟ ))
_ (( ... ))

_ (( واسه چي با اين بچه حرف زدي؟ عزيزم مي‌دونم از مهربونيته ولي يه وقت ديدي ننه باباي بچه هه ناراحت شدن. اي بابا! اين فيلم كه به‌درد نمي‌خوره. بيا بريم اون يكي. ))
- (( ... ))

- (( خونهء خانوم آصفي لازم نيس بري، از شوهرش خوشم نمي‌آد. به خانوم آصفي بگو بياد اينجا، زن خوبيه. اينطوري تواَم راحت تري. ))
- (( ... ))

- (( چرا مي‌خواي با آقاي بيات تماس بگيري، خوب نيس، مردم چي مي‌گن. هر كاري داري به من بگو عزيزم. فلان كتاب پيدا نشد كه نشد. من كه مي‌گم اين انجمن ادبي سركاريه. ديگه نمي‌خواد بري.))
- (( ... ))

- (( مي‌خواي چيز بنويسي بنويس. گرچه من خوشم نمي‌آد، اما به من چه. فقط تو خونه. اينم كامپيوتر. اما كلاس نمي‌خواد بري، خودم بهت ياد مي‌‌دم عزيزم.))
- (( ... ))

_ (( بلند نخند زشته. راه كه مي‌ري اينقد دستاتو تكون نده. موهات پيداس . ناراحت نشو عزيزم واسه خودت مي‌گم. ))
_ (( ... ))
_ (( اون دكه که هيچ چيز بدرد بخوری نداشت. بهتره اگه چيزي مي‌خواي به من بگي. زشته سرِتو بندازي پايين بري جلو يه دکه وايستي. مَردم چي مي‌گن؟ مگه من مُرده بودم كه دس تو جيبت کردی؟ وقتي من باهاتَم من بايد پول بدم. نمي‌خواد خودتو اذيت كني. ))
_ (( ... ))

- ((داستانتو دادي آقاي جوادي بخونه كه چي بشه؟ خيال مي‌كني آدم حسابيه؟حتي خانوم پاگَردم ازش راضي نيس. داستانتو بده خانوم پاگرد بخونه، زن خوبيه. تازه من مگه نيسم؟ با اينكه اين كارا رو خيالبافي و علافي مي‌دونم.))


- (( خواب كه بودي ثريا خانوم زنگ زد. مطمئنم دختر خوبيه. باهاش تماس بگير. بيارش خونه. از تنهايي در مي‌آي عزيزم. ))
- (( ... ))

_ (( ازت متنفرم. از كوهَم متنفرم. دلم مي‌خواد پرتِت کنم پايين. منو باش كه دلم واست سوخت، گفتم بريم كوه دلت وا شه.((
_ (( ... ))
- (( جلوتر از من راه نرو مَردم چي مي‌گن؟ دستاتَم اينجوري پشت كمرت نزن. سرتو ننداز پايين و همينجوري برو. يكي ببينه زشته. ((
_ (( ... ))
- (( اون وَري نرو. اين َوري بهتره. اصلا بيا برگرديم، من خسته ام، پاهام نمي‌كشه. چرا اينقد تند مي‌ري؟ مي‌خواي جلب توجه كني؟ با توام. صبر كن منم بيام. گفتم صبر کن. حسابتو مي‌رسم. ))
_ (( ... ))
_ (( چرا رفتي اونجا نشستي. اينقد بچه نباش. مردم مي‌بينن زشته. بيا با هم آشتي كنيم. عزيزم بيا يه چايي بريز تا بخوريم. ))
_ (( ... ))

- ((عزيزم، اين لباس خوابو نپوش. اون يكي بهتره. ))
- ((...))
_ (( خوب نيس وقتي مي خوام ببوسمت، اخم كني و خودتو بكشي كنار. قلبت درد مي‌كنه ؟ شوخي نكن. خب، فردا يه آژانس بگير و برو دكتر. پيش دكتر سپاسي نرو. برو پيش دكتر نادري. موبايلو ببر با خودت.))
_ (( ... ))

_ (( پِريُدي؟ يعني چه؟ تو كه هميشه يه چيزيت هس. ))
- (( ... ))
- (( سردته؟ هواي خونه كه خيلي گرمه. بخاريهارو خاموش كردم واسه همين. من كه دارم خفه مي‌شم. نمي‌فهمم چرا مي گي هوا سرده. ))
- (( ... ))
+++
يک هفته بعد؛ شايد هم يک ماه بعد؛ چه فرق مي کند، همين حدودها يا کمي بيشتر. بهرحال آقای سه نقطه يک روز که آمد خانه، ديد خانم سه نقطه نيست. همه جا را هم گشت. به خانهء نزديکان هم سر زد. فايده ای نداشت. به خانم آصفي و ثريا خانم و يکي دو تای ديگر هم زنگ زد. خبری نشد. انگار خانم سه نقطه، شده بود يک نقطه و رفته بود تو زمين؛ شايد هم تو آسمان. بهرحال اگر از خانم سه نقطه که طبق آخرين اطلاعات شده يک نقطه خبری به دست آورديد، لطفا با شماره تلفن 02100000000 تماس بگيريد تا آقای سه نقطه از دلواپسي خلاص شود.
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

33944< 1


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي